پیراهن قبا کردن، پیرهن چاک کردن. (ناظم الاطباء) : پیراهنی که آید از او بوی یوسفم ترسم برادران غیورش قبا کنند. حافظ. سروبالای من آنگه که درآید بسماع چه محل جامۀ جان را که قبا نتوان کرد. حافظ. ، جامه پوشاندن: در آفتاب قیامت نمی کشی آزار اگر برهنه تنی را قبا توانی کرد. میرزا سعید (از آنندراج)
پیراهن قبا کردن، پیرهن چاک کردن. (ناظم الاطباء) : پیراهنی که آید از او بوی یوسفم ترسم برادران غیورش قبا کنند. حافظ. سروبالای من آنگه که درآید بسماع چه محل جامۀ جان را که قبا نتوان کرد. حافظ. ، جامه پوشاندن: در آفتاب قیامت نمی کشی آزار اگر برهنه تنی را قبا توانی کرد. میرزا سعید (از آنندراج)
تباه کردن. نابود ساختن. (ناظم الاطباء). ضایع کردن. از بین بردن. هبا داشتن: سیرت این چرخ کنون یافتم بایدمان کرد بدین ره هباش. ناصرخسرو. اسب بچار صولجان گوی زمین کند هبا طاق فلک بیا گند هم به هبای معرکه. خاقانی. ترک آورد زر و زن و فرزند و خانمان و اسباب ملک و مال سراسر هبا کند. مظهر دهلوی (از ارمغان آصفی). ، ریزریز کردن، ساییدن، بخار کردن. (ناظم الاطباء)
تباه کردن. نابود ساختن. (ناظم الاطباء). ضایع کردن. از بین بردن. هبا داشتن: سیرت این چرخ کنون یافتم بایدمان کرد بدین ره هباش. ناصرخسرو. اسب بچار صولجان گوی زمین کند هبا طاق فلک بیا گند هم به هبای معرکه. خاقانی. ترک آورد زر و زن و فرزند و خانمان و اسباب ملک و مال سراسر هبا کند. مظهر دهلوی (از ارمغان آصفی). ، ریزریز کردن، ساییدن، بخار کردن. (ناظم الاطباء)
دعوی کردن مدعی بودن مزی تی برای خود قایل بودن، مطالبه کردن در خواس کردن، طلب حریف کردن، در کشتی باستانی هر وقت ورزشکاری ورزشکار دیگر را برای مسابقه دعوت کند میگوید: (ادعا کرده است)
دعوی کردن مدعی بودن مزی تی برای خود قایل بودن، مطالبه کردن در خواس کردن، طلب حریف کردن، در کشتی باستانی هر وقت ورزشکاری ورزشکار دیگر را برای مسابقه دعوت کند میگوید: (ادعا کرده است)